بی کاروان کولی

این منم یه کولی که به تنهایی یه کاروانه!

بی کاروان کولی

این منم یه کولی که به تنهایی یه کاروانه!

لولیدن در هم

کرم های ملکوتی

دو سه پله بالاتر فرشته می شدند

جاذبه اما
خاک می کند ذات هاشان

آتش

تو کابوس من بودی

از لحظه ای که تو را دیدم
نمیشود که از به تو فکر کردن خلاص بشوم
چشمان باز
چشمان بسته
اتاق خواب
فکرش را هم نمی کردیم
باید آتشی دیگر برافروزیم
هرکداممان جدا
تا شاید کابوسی دیگر دامن گیرمان شود...