-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 دی 1392 21:34
1
-
لولیدن در هم
جمعه 30 فروردین 1392 03:29
کرم های ملکوتی دو سه پله بالاتر فرشته می شدند جاذبه اما خاک می کند ذات هاشان
-
آتش
پنجشنبه 15 فروردین 1392 01:14
تو کابوس من بودی از لحظه ای که تو را دیدم نمیشود که از به تو فکر کردن خلاص بشوم چشمان باز چشمان بسته اتاق خواب فکرش را هم نمی کردیم باید آتشی دیگر برافروزیم هرکداممان جدا تا شاید کابوسی دیگر دامن گیرمان شود...
-
کلاغ ها
جمعه 15 دی 1391 04:27
گاهی فکر می کنم، زندگی را اصراف می کنم، شاید هدر می دهم. می توانست کسی دیگر جای من بود. بی آنکه بداند سخت مشغول زندگی کردن می شد. دیگر زجر زندگی را بدوش نمی کشید. مثل مسیح مصلوب که صلیب خود را به دوش کشید... شده ام. زندگی ام را به دوش می کشم. تا در انتظاری تلخ زیر نور داغ خورشید، کلاغ ها را به میهمانی یک جفت چشم، سیر...
-
حباب زندگی
چهارشنبه 5 مهر 1391 11:44
و اینگونه پر از درد خالیِ سرد جز هیچ، نیست درون مرد می دود درون حباب مرگ هیچ ام و اینگونه نیستی فریاد می کندم از پشت خالی شیشه ای؛ هیچ نیست
-
همبسترم درد
یکشنبه 12 شهریور 1391 06:34
از دنیای آدم ها همین بس که خود خواسته از درد، هرشب هم آغوشی می خواهند.
-
عمق
چهارشنبه 25 مرداد 1391 05:49
گاهی وقت ها فاصله دو چشمی، عمیق تر از نگاه توست.
-
بوی لجن
جمعه 20 مرداد 1391 09:31
زندگی گاهی وقت ها از دستمان لیز می خورد و به درون چاه سرازیر می شود . . . .
-
زانوان غم من
پنجشنبه 19 مرداد 1391 02:00
زانو برای این آفریده شد که من همه ی زندگی ام را بقل کنم.
-
رفتن
شنبه 27 خرداد 1391 00:39
برای کولی زندگی تو اوج تنهایی زندگی می شه ولی من دیگه رمق ندارم به این زندگی.. می خوام برای همیشه برم.. نمی دانم گاه وبی گاه ملالی نیست جز حس رفتن..
-
درد زندگی
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 03:13
درد من حصار برکه نیست، درد من زیستن با ماهیانیست که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده..!
-
مروارید سرخ
سهشنبه 19 اردیبهشت 1391 01:59
درد و رنج از برای آدمی دانه ریگی، از برای صدف ماند. هضم کن تا در دلت مرواریدی به رنگ خون داشته باشی ... . گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک . . . . . . . . .
-
سه سال از زندگیم
دوشنبه 21 شهریور 1390 12:52
درست از جای پای دیوانه ها درست از اولین نگاه پروانه ها درست از دو پلک چشم یک زن درست از پرلرزش ترین تکانه ها درست از نقض قانون پدر بودن درست از با آبرو ترین بیگانه ها درست از عطر و نت شروع چمنزار درست از پر بو ترین ترانه ها درست، غلط ترین شعری که سرودم درست از ناب ترین شاعرانه ها درست آخرین سنگ نگاهت را، گذاشتم درست...
-
بهشت زمین
دوشنبه 14 شهریور 1390 15:19
زلیخای من هفت درب گناه را روی به من بگشا تا که بهشت را به کدامین درب به رویت بگشایم.
-
خوابهای لب پر
شنبه 12 شهریور 1390 13:12
خوابم از حضورت لب پر شد تو گویی خنده ام پرپر شد این زخم حنجره ام بدتر شد آری تنهای ام بود که معطر شد.
-
پله های نردبامم!
شنبه 29 مرداد 1390 16:09
گاهی وقت ها نردبام فکرم آنقدر کوتاهست که تا دیوار همسایه بیشتر بالا نمی رود. گاهی آنقدر بلند که به خانه فرشتگان میهمانی می روم.
-
دوباره راه افتادم
شنبه 1 مرداد 1390 12:36
تو که چایی ات را خوردی. تو که رفتی و من دوباره راهی ام. اگر راهم را پیدا کنم، که خدا کند پیدا کنم.
-
تب خواب زده ام !
شنبه 1 مرداد 1390 12:34
احساسم تکه سنگی است رها شده در فضای خالی کهکشان ها، گاه خواب های پریشانم از جو زمین عبور می کند، و چون شهاب سنگی گداخته بر تمام هیکلم فرود می آید. دومین، نه سومین اسب سیاه را سوار می شوم؛ و تا گانمید، زیباترین قمر مشتری میتازم! آخر قمر هایم را چه کسی مشتری می شود؟ زمین که کساد شد، آسمان هم کساد است یا من تب دارم؟ ولی...
-
پرستش
دوشنبه 27 تیر 1390 12:38
از طلای ناب ساختم، خوش تندیسه کردم، بهترین نقش را بر گونه هایش پاشیدم، برق چشمانش، الماسی است که نغض تراشیدم، لباس فاخر بر تن کردمش گاه عریان، خردمند یافتمش، آری اینگونه باورت کردم، و عاشق شدم. وه که چه پرستیدنی! صنم !
-
قاب عکس
شنبه 18 تیر 1390 14:04
خیلی وقت است که دیگر خودم نیستم. قاب عکس روزهای خنده ام.
-
من عاشق شده ام
دوشنبه 13 تیر 1390 11:25
من عاشق شده ام. دل بسته ملک الموت. چشم انتظارت شب ها به گورستان می روم. عشق من، عزرائیل من، کی این انتظار پایان می یابد؟ دیشب با مرگ دست دادم. دهانم بوی تو را گرفت. ساعت ها با عزرائیل یک قل دو قل بازی کردم. من به او قول می دادم او قولی نمی داد. خسته شدم من پا شدم و برگشتم عزرائیل با من قهر کرد !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 تیر 1390 11:18
چرا اونطوری نگاه می کنی؟ دنبال چیزی می گردی؟ بقیه؟ آها من از کاروان جا موندم. خیلی وقت نیست. تو اون سه سال کم کم گمشون کردم. الآن تنها میرم. آره شدم کولی بی کاروان. آره یکم احساس تنهایی می کنم. سخته ولی خب اینم یه مدل زندگیه دیگه!
-
سبک مثل پر
پنجشنبه 9 تیر 1390 21:41
چقدر جالبه که فلسفه زندگی یه آدم با دیدن یه پروانه عوض بشه، با یه خراش، یه خواب ، یه گلوله ، یه مرگ، با یه اتفاق ساده! یکی میگفت منو دوست داره، چون من فلسفه زندگی رو درک کردم. اما به نظرم فلسفه زندگی درک کردنی نیست ، زندگی خود فلسفست! باید فلسفه رو زندگید! واسه خاطر همین ما آدم ها فلسفه ها رو پینه میزنیم به زندگی وصله...
-
پیپ
سهشنبه 7 تیر 1390 20:07
هی خودم را درون پیپم میریزم و هی دود می کنم. خاکسترم را هی تو ! بگو کجا بریزم؟
-
یه چایی مهمون ما باش...
دوشنبه 6 تیر 1390 18:28
به هر حال سلام . اگه چایی دودی می خوری بیا بشین رو این تخته سنگ کنار آتیش دلم. بیا تو این قوطی کنسرو تمیزه برات چایی میریزم. امشب خیلی سرده، ولی خودم گرمت می کنم. از نگفته هام که بگم داغ می شی. چاییتو بخور. بیا قندم بدمت، اونطوری نگام نکن بخدا تمیزه، آره بابا از یه دختر بچه با چشای خوشگلو درشت گرفتم، إ نه بهش یه سوت...
-
چرا پاتو گذاشتی تو دل یکی دیگه!
یکشنبه 5 تیر 1390 21:48
ما آدما تو زندگی مسافریم. منم یکی ازون مسافرام، فقط من یه کولی هستم. یعنی مسافرت می کنم تا زندگی کنم. ازین شهر به اون شهر، ازین نگاه به اون نگاه، ازین دل به اون دل. جونم برات بگه، من فکر می کردم باید یه جا اطراق کنم، خونه بسازم، زندگی کنم. اتفاقأ یه سه سالی هم یه جا خونه ساختم و وایسادم. اما، آره اما از اونجایی که من...